' border='0'>
RSS
خانه من کیم؟ پست الکترونیک مدیریت وبلاگ من موضوعات وبلاگ من اشتراک در خبرنامه
|
::. خوش زمانی بود ایام خوشی .::
نویسنده: مجتبی عجمی(شنبه 85/3/27 ساعت 10:14 صبح) سلام از اینکه تونستم دوباره آپ کنم خیلی خوشحالم . فکر نمی کردم بتونم دوباره برای اونایی که دلم خیلی براشون تنگ میشه بنویسم . گفته بودم که من بابا بزرگ نیستم اما چند وقت پیشا یه موی سفید رو سرم دیدم بد جوری غم دلمو گرفت . یاد حرفای قدیمی و دعاهاشون افتادم که می گفتن الهی پیر بشی عزیزم . منم نمی دونستم معنیش چیه و اونا چرا دارن میگن پیر بشی الهی . اما الان حالم گرفته شده که می بینم دارم پیر میشم . به قول شاعر که میگه : در کودکی ام زندگیم شیرین بود پیوسته دعای مادر من این بود می گفت الهی پسرم پیر شوی غافل که همین دعامرانفرین بود خلاصه نمی خوام شما رو یاد بدهکاریهاتون بندازم . اما تا یکم دلم گرفت یاد دوستای خودم که شما ها باشین افتادم و نا خود آگاه یه شعر اومد تو ذهنم که براتون می نویسم : کودکیهامان رفت خدا می داند پاکی آن دوران آنهمه شور و نشاط شوق بازی با خاک ترس برداشتن قطعه ی کیک از یخچال ترس فهمیدن مادر قصه ی شب همه رفت پدرم می گوید : تا که بود است همین بوده و این خواهد بود راست گفتی سهراب دل خوش سیری چند ؟
|